مادر
مادرم می آید کوزه اى آوردم، ریختم آب در این گلدانها و به گلها گفتم با طراوت باشید.. صورت طاقچه ها را شستم روى لک هاى سیاه دیوار، رنگ را پاشیدم و به آن پنجره ها هم گفتم هرچه نور است، بپاشند به چشمانِ اتاق و از آن گوشه ى باغ، گل سرخى چیدم کاشتم در اِیوان .. مـادرم مى آیـد؛ با دو زنبیلِ پُـر از خاطره در چشمانش سبدى از پاکى در دستش مُشتى از عاطفه در دامانش همه جا بوىِ تنِ کـودکیـم را دارد مـادرم خسته شدى چمدان پُر نکنى برگى از غنچه ى عشقت کافیست گلى از رازقى باغچه ات عکسى از گوشه ى پشتِ خانه جاىِ دنجى که در آنجا هر دم دستهایم هوسِ شعر و سرودى میکرد عطرى از جانِ گل سرخ که همرازت بود ..مـادرم تـنــهایى میدانم جُـز همان پادردَت تکه هاى ورقِ نامه ى من قاصدى نیست که گاهى به سراغت آید من همیشه نگرانت هستم! لحظه اى که تـنها در شبانِ سردت دردها را با دست، روىِ آن دامنِ بیدارىِ خود مى سایى، کاش پیشـت بودم.. تا تو در سینه ى باد، تکیه میدادى بر شانه ى من تا نَـلغـزى دیگر .. مادرم میـدانـى؟ در شبِ ساکتِ این خانه ى سرد مـن به اندازه ى اینجا تا تــو تـــنــــهایـم .. مــادرم مى دانـــى ؟ ... شاعر: نادیا نورانی

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: شعر ، ،
برچسب‌ها:

سه شنبه 1 ارديبهشت 1394برچسب:, | 23:44 | گروه ادبیات فارسی |